سروشاسروشا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 3 روز سن داره

براي فرزند دلبندم

مباركه

  سروشا مصاحبه ميكنه : گوشتكوب يا چاقو تيز كن از كشوي كابينت خونه مامان اينا مياره ميگيره نزديك دهنمون و ميپرسه : اسم شما چيه : و ما هم فقط بايد بگيم : پريا بعد كپ مجرياي برنامه كودك ميگه : آآفففففففريين پريييااااا   سروشا به اسم پريا علاقه يوافري داره گويا اسمي كه باباش براش انتخاب كرده بود رو تو شكم مامان شنيده و پسنديده . ديروز با تل صورتي داشت بازي ميكرد . اونم دكتر بازي . تل رو زده بود به گوشش و جلوش رو رو دهنش گذاشته بود و عروسكا و از جمله بابا رو ويزيت ميكرد . عزززييز دلم اينقده گوگولي شده بود كه نگو . تل رو ميزنه به سرش ميره جلوي اينه ميگه وااي پرييييا شدم . عزيزم تل قرمز روي موي مشكي پر كلاغي ...
21 اسفند 1392

مريض شدن سروشا

   قربون مهربونيت . چشاي مامان رو از نزديك و دقيق نگاه ميكني بعد ميگي : مامان چشات قرمز شده . ميدوني كه مامان گريه كرده .   چيزايي رو كه ميشنوي يه جا به كار ميبري . مثلا : سي دي رو برات ميزارم ولي نشون نميده . مي گي : چه اتفاقي افتاد ؟ داشتي زير زبون يه چيزي ميگفتي گوش كه كردم ديدم مي گي : خاك بر سرت كنم !!!!!   پنج شنبه رفتيم بازار . اولين بار بود سوار قطار مترو ميشدي . هيجان زده بودنت كاملا مشهود بود . اولا كه اصلا ننشستي . با بابا تو واگنا پياده روي ميكردي . وقتي هم رضايت ميدادي برگردي پيش مامان . ميخواستي وسط واگن بايستي و با تكوناي قطار ماجراجويي كني . با هر تكون خوردن و از دست ...
11 اسفند 1392
1